bahar net
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
جمعه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : خادم امام زمان

 چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی ۹۰

دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!

 چقدر  خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما

وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد!

 چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک

 ساعت فیلم دیدن به سرعت  می گذره!

 

چقدر  خنده  داره  که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکرمیکنیم

 

چیزی  به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم

 

هیچ مشکلی نداریم

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : خادم امام زمان

 

یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا

 باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم 

 ده قرن از عمر پسر فاطمه بگذشت 

 یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم

 

********************************** 
 

شب یلداست مراقب باش خرابت نکند
  غافل از واقعه کرببلایت نکند
 ای که دم میزنی ازعشق حسین بن علی
 آنچنان باش که ارباب جوابت نکند


سه شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, :: 23:46 ::  نويسنده : خادم امام زمان

متولدین دهه ۶۰ هنوز هم برخی از داستان‌های کتاب‌های درسی خود را به خاطر دارند؛ داستان «دهقان فداکار» و از خودگذشتگی ریزعلی خواجوی در نجات سرنشینان قطار مسافری، داستان «تصمیم کبری»، داستان «خانواده آقای هاشمی»، داستان «کوکب خانم» و…. داستان‌هایی که رنگ و بوی ایرانی داشتند و هنوز هم با به میان آمدن نام آنها نوستالژی گذشته در ذهن‌ها زنده می‌شود. اما با گذشت زمان متولدین دهه ۶۰ جای خود را به نسل‌های بعدی می‌دهند و برخی از شخصیت‌های جدید جایگزین آنها می‌شوند. پطروس فداکاری که مردم هلند هم آن را نمی‌شناسند

داستان «دریاقلی سورانی» قرار است پس از سال‌ها تاخیر از سال جدید تحصیلی وارد کتاب‌های درسی پایه ششم ابتدایی شود. داستانی که پایه ششمی‌ها در درس چهارده خود آن را خواهند خواند. شخصیتی که اگر چه در دهه ۶۰ و بحبوحه جنگ افراد کمی از فداکاری وی اطلاع پیدا کردند اما با گذر زمان داستان فداکاری او زبان به زبان چرخید و به یکی از اسطوره‌های دفاع مقدس تبدیل شد.



ادامه مطلب ...


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 1:54 ::  نويسنده : خادم امام زمان

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد…

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید…

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند…
...
مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید…

موعد عروسی فرا رسید... 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : خادم امام زمان

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند


فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !

عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند…

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت :

ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد… 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 12:2 ::  نويسنده : خادم امام زمان

 

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 1:39 ::  نويسنده : خادم امام زمان

 

 

پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.




 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 17:30 ::  نويسنده : خادم امام زمان

دفترچه مشق دخترک فقیر 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :



ادامه مطلب ...


کوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.

رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.

نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود، مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن.
...
درخت‌ زيرلب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ و بي ‌ره آورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آنچه‌ در جست‌وجوی آني، همين‌جاست ...




ادامه مطلب ...


پنج شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : خادم امام زمان

 

لباس فارغ التحصیلی توی کل جهان این شکلیه . اما تا حالا به این فکر کردین که چرا این شکلیه و اصلاً فلسفه وجودش چیه؟!!! هنگامی كه از شما سوال می‎شود كه این لباس و كلاه چیست؟ چه پاسخی دارید که بدهید؟! احتمالاً خواهید گفت نمی دانم !!!! اما اگر این سوال را از یك اروپایی یا ژاپنی و یا حتی آمریكایی بپرسند خواهند گفت :

ما به احترام «آوی سنّا Avicenna» (ابن سینا) پدر علم جهان این لباس را به صورت نمادین می‎پوشیم!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟!
بله یك نمونه دیگر از ارزشهای ایرانی كه خود ما آنرا نمی‎شناسیم ردای فارغ التحصیلی است!!



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 2:5 ::  نويسنده : خادم امام زمان

آیا میدانید دانه های برف چند نوع و به چه شکلهایی هستند ؟

دانه‌هاي برف قطره‌هاي يخ زده باران نيستند. فيزيك پيچيده نحوه تشكيل دانه هاي برف بر كسي معلوم نيست. تعدادي از انواع آنها را ببينيد:

دانه‌هاي برف زماني شكل مي‌گيرند كه بخار آب به صورت مستقيم به يخ تبديل شود. اين عمل كه شبيه به يك انفجار است در ميان ابرها صورت مي‌گيرد.

1- شكل اوليه كريستال‌هاي برف‌، منشورهاي شش ضلعي است كه به ناگهان تغيير شكل مي‌دهد. مثل نمونه‌اي كه در عكس زير مي‌بينيد. اما شكل‌هاي مختلف ديگري نيز براي دانه‌هاي برف وجود دارد كه رايج‌ترين آنها را در ادامه مي‌آيد.
 

 

 

 



ادامه مطلب ...


شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, :: 5:34 ::  نويسنده : خادم امام زمان

پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد.

به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو! 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 2:34 ::  نويسنده : خادم امام زمان

ظهر یک روز سرد زمستانی ، وقتی پروین به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره ی پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود.

او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل ان را خواند:

" پروین عزیزم،

عصر امروز به خانه ی تو می ایم تا تو را ملاقات کنم .

با عشق ، خدا "

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 2:32 ::  نويسنده : خادم امام زمان

یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:

شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد.

راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد.

بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید....

 



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در ان بالاها مهربان، خوب، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان bahar net و آدرس bahar64.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان